پاتوق عاشقای دل شکسته

پاتوق عاشقای دل شکسته

پاتوقی واسه تمام عاشقای دل شکسته ی دنیا

برگرد

روزهای خوب باهم بودنمان گذشت … روزهایی که با چند خاطره تلخ و شیرین به سر رسید و تنها یادگار از آن روزها یک قلب شکسته برجا ماند..
روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم ، گذشت و اینک دلم هوای تو را کرده است…
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان!
دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است…
کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد ، کاش دوباره می توانستم آن صدایی که شب و روز به من آرامش می داد را بشنوم …
دلم برای آن خنده های قشنگت تنگ شده است عزیزم…
تو رفتی و تنها چند خاطره که هیچگاه نمی توانم فراموش کنم بر جا گذاشتی …
خاطره هایی که یاد آن این دل عاشقم را می سوزاند!
دلم بدجور برای تو تنگ است عزیزم….
برگرد ! بیا تا دوباره قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم …
برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد!
دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده است…
چه عاشقانه دستانم را می گرفتی و در کنارم قدم می زدی ، چه عاشقانه مرا در آغوش خود می فشردی!
چرا رفتی از کنارم؟ تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت با چند خاطره تلخ مانده ام…
برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین با هم بودنمان تکرار شود….
دلم بدجور برای تو ، برای حرفهایت ، درد دلهایت ،صدای گریه هایت تنگ شده است…
عزیزم برگرد تا دوباره جان بگیرم و منی که اینک خسته از زندگی ام نفس بگیرم…
با آمدنت مرا دوباره زنده کن و احساس را در وجود من شعله ور کن تا عاشقانه تر از همیشه از تو و آن عشق پاکت بنویسم ….



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: محمد ׀ تاریخ: یک شنبه 23 بهمن 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

ای كسانی كه مامور دفن من هستید؛ دستهایم را بیرون از تابوت بگذارید تا همه بفهمند منتظر كسی بودم ولی به او نرسیدم. كفنی سیاه تنم بپوشانید تا همه بدانند سیاه بخت تر از همه من بودم . چشمهایم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم به راه كسی بودم ولی به او نرسیدم . و در آخر دو قطعه یخ به شكل صلیب بالای سر من بگذارید تا با اولین طلوع آفتاب به جای او برایم اشك بریزد.. وقتی مردم وقتی مردم روی قبرم ننویسیدکه بودم. وقتی مردم روی قبرم ننویسید: نه شعری نه شاعری ننویسیدکه بودم از چه تباری وقتی مردن آخرین نقطه راهه نمی خواد سنگ روی قبرم بذارید... وقتی هر اومدنی رفتنی داره نمی خواد گل روی قبرم بکارید... خیلی وقتا پیش از این مرده بودم عمری دلمرده به سر برده بودم بدون سنگ بدون نام نشون چوب این زندگی رو خورده بودم. وقتی مردم روی قبرم ننویسیدکه بودم... ننویسیدکه بودم...


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , maargyazendegi.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM